رها شده

سينيشا پروزينيسكي
rojenika@yahoo.com

اپيزود 1
ريل راه آهن متروكي از وسط بيابان خاكستري رنگي مي گذشت.
ايستاد و نگاهي به دور دست انداخت.
كتاب مقدس را زمين گذاشت و روي ريل به آرامي حركت كرد.

اپيزود 2
در ايستگاه راه آهن ، فقط صداي باد به گوش مي رسيد.دسته‌ي موزيك، شهردار شهر ومردم به حالت احترام ايستاده ومنتظر رسيدن قطار بودند.
پاپ اعظم به قصد موعظه براي مردم به شهر مي آمد.
آخرين توقف پاپ در اين شهر بود.باد سردي از پنجره هاي كاغذي وارد خانه ها مي شد.كفاش پير غايب بود چون كفشهاي زيادي را بايد تعمير مي كرد.
هوا ابري بود.زندانيان را به محل ديگري منتقل كرده بودند.
در فاصله ي زيادي از شهر ، دهكده ي متروكي وجود داشت كه داراي ايستگاه نبود.همواره مه غليظي ما نع آن ميشد كه دهكده به خوبي ديده شود.

اپيزود 3
مادر : " خب.امروز نوبت درس رياضيه.اولين قضيه اي كه در هندسه ياد گرفتين چي بود ؟ "
پسرك اخمي كرد و با مداد به نوك بيني اش زد : " دو خط موازي هيچ وقت همديگررو قطع نمي كنن."
 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30705< 3


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي